
احمد امیری
شعر فارسی، همواره یکی از ارکان اصلی فرهنگ و هویت ایرانی بوده است. از خیام و حافظ تا نیما و فروغ، شاعران ما نهتنها احساسات و اندیشههای زمانه خود را بازتاب دادهاند، بلکه نقش مهمی در شکلگیری جامعه ایفا کردهاند. با این حال، شعر معاصر ایران در دهههای اخیر از جایگاه اجتماعی و فرهنگی خود فاصله گرفته و بیشتر به یک هنر فردی و محدود تبدیل شده است. این وضعیت، پرسشهایی جدی را درباره چرایی افول جایگاه شعر و آینده آن مطرح میکند.
یکی از مهمترین چالشهای شعر معاصر، پیچیدگی زبانی و فرمگرایی افراطی است. بسیاری از شاعران امروز، در تلاش برای تمایز و نوآوری، شعر را به میدان آزمایشهای زبانی تبدیل کردهاند. ساختارهایی که بیش از آنکه حاوی پیام یا احساسی روشن باشند، به معماهایی زبانی شبیهاند که تنها برای مخاطبان خاص جذابیت دارند. این رویکرد، اگرچه ممکن است ارزش هنری شعر را در محافل تخصصی افزایش دهد، اما بهشدت از ارتباط شعر با مخاطب عام کاسته است. مردم دیگر در شعر امروز زبان خود را نمیبینند و همین مسئله، جایگاه شعر را در زندگی روزمره تضعیف کرده است.
در کنار این پیچیدگیها، شعر معاصر از دغدغههای اجتماعی و سیاسی نیز فاصله گرفته است. در دورههایی از تاریخ، شعر فارسی زبان گویای مردم بوده است؛ از اشعار انقلابی دوران مشروطه گرفته تا اعتراضهای دهههای گذشته. اما امروز، بسیاری از شاعران ترجیح میدهند به مسائل فردی و عاشقانه بپردازند و از پرداختن به موضوعات کلان اجتماعی پرهیز کنند. این فاصلهگیری از واقعیتهای اجتماعی، شعر را به هنری منزوی تبدیل کرده که تأثیرگذاری خود را در جامعه از دست داده است.
یکی دیگر از آسیبهای جدی شعر معاصر، رشد سطحیگرایی و تجاریسازی در فضای مجازی است. شبکههای اجتماعی، اگرچه امکان انتشار گسترده شعر را فراهم کردهاند، اما به همان اندازه به سطحی شدن آن نیز دامن زدهاند. بسیاری از اشعاری که در این فضا منتشر میشوند، تنها برای جلب توجه لحظهای مخاطب طراحی شدهاند؛ کوتاه، ساده و گاه حتی فاقد عمق یا اصالت. این وضعیت، جایگاه شعر را بهعنوان یک هنر فاخر تهدید میکند و بهمرور زمان، مخاطبان جدی را از آن دور میسازد.
نبود نقد ادبی جدی و حرفهای نیز از دیگر معضلات شعر امروز است. بسیاری از آثار منتشرشده در فضای ادبی فعلی، بدون هیچگونه بررسی دقیق یا ارزیابی علمی وارد بازار میشوند. این خلأ نقد، باعث شده که آثار بیکیفیت بهراحتی دیده شوند، درحالیکه اشعار ارزشمند گاه در میان انبوه تولیدات سطحی گم میشوند. نقد ادبی، اگر وجود داشته باشد، یا بیشازحد متعصبانه است یا صرفاً به تعریف و تمجیدهای غیرواقعی محدود میشود.
با این حال، شعر فارسی همچنان ظرفیت بازگشت به اوج را دارد. برای این کار، شاعران باید بیش از هر چیز به مخاطب خود فکر کنند. پیچیدگی زبانی نباید به ابزاری برای دوری از مردم تبدیل شود، بلکه باید در خدمت عمق بخشیدن به معنا باشد. از سوی دیگر، پرداختن به دغدغههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی میتواند بار دیگر شعر را به زبان زندگی مردم بازگرداند. همچنین، احیای نقد ادبی جدی و منصفانه، گامی کلیدی در ارتقای کیفیت آثار و شناسایی شاعران شایسته است.
شعر فارسی، در طول تاریخ خود بارها دچار فراز و فرود شده است، اما همواره توانسته است با زمانه سازگار شود و جایگاه خود را بازیابد. اکنون نیز، بازگشت به این جایگاه ممکن است؛ به شرط آنکه شاعران، منتقدان و مخاطبان، با درک درست از نیازهای امروز، مسیری تازه برای این هنر دیرینه بیابند. شعر، اگر دوباره زبان مردم شود، میتواند همان نقشی را ایفا کند که در گذشته داشت؛ پلی میان فرد و جامعه، میان احساس و اندیشه.